امام علی (ع) 


? امام علی (ع) می‌فرمایند: اى مردم! در راه راست، به دلیل شمارِ اندک رهروان آن، احساس تنهایى و ترس نکنید؛ زیرا مردم بر سفره‌اى گِرد آمده‌اند که سیرى آن، کوتاه و گرسنگى‌اش طولانى است.
? نهج البلاغه، خطبه201

 علامه طباطبایی (ره)


? علامه طباطبایی (ره): گره از کار دیگران باز کنید تا خداوند گره از کار شما باز کند و اگر گره به کار دیگران بیاندازید در کار و زندگی شما هم گره خواهد افتاد

شهید 


? متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب
این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود.

می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار ؟
می گفت : الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه……!!

هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.

اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»

وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش ، کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.

گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.

گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.

گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»

عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست…..!!

این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با 12 گلوله به شهادت رسید.

✖️'’شهید عبدالحسین کیانی'’ همان ‘’جوانمرد قصاب'’ است !

به این میگن جوانمرد

عجیب ولی واقعی?

علمدار


√علمدار مهدۍ√
گاهی رنج و زحمت زنده نگه‌داشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
رنج سی‌ساله امام سجاد علیه السلام و رنج چندین ساله زینب کبری سلام الله علیها از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند.

بعد از آن هم همه ائمه علیهم السلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمل شدند.

مقام معظم رهبری ، 17 اردیبهشت 1376.

خاطره


✅ خاطره “امام خامنه ای حفظه الله تعالی” در مورد نداشتن شام و بی پولی

حضرت عشق: من شبهایی را از کودکی بیاد می آورم که در منزل شام نداشتیم و مادر با پول خوردی که بعضی از وقتها مادربزرگم به من یا یکی از برادران و خواهرم میداد قدری کشمش یا شیر میخرید تا با نان بخوریم ، بارها اتفاق می افتاد که وقتی برگشته بودیم خانه، مادرم پول های مارا گرفته بود و کشمش خریده بود و شب نان و کشمش میخوردیم . یا گاهی آن پول هارا میگرفت و شیر میخرید، نان و شیر میخوردیم. خیلی وقتها اتفاق می افتاد که ما شام شب نداشتیم.

? کتاب شرح اسم صفحه46

‌صلوات بفرس شیعه√