مدافع حرم
چهارشنبه 97/04/20
بعد از شهادتش تو خواب یکی از بستگانشون اومده بود…. ?
شهیدمدافع حرم #سیدمصطفی موسوی (افغانستانی)
➖ من جایم راحت است، چرا غصه میخوری؟! ➖
چند روز پیش از اینکه، خواب مصطفی را نمیبینم ناراحت بودم. خیلی گریه کردم. یکی از فامیلها به خانه مان آمد و گفت خواب مصطفی را دیده که با یک لباس سفید و زیبا آمد من را بغل کرد و
گفت :من جایم خیلی راحت است چرا غصه میخورید.
آدم یک جوجه را بزرگ میکند اگر اتفاقی برایش بیافتد غصه میخورد اینکه برای اولاد اتفاقی بیافتد سخت است.
مصطفی میگفت: مادر غصه نخور. با اینکه جوان بود اما در فکر گناه و هوس نبود. یاد اینها که میافتم میگویم چه بچه ای داشتم.”
افتخار میکند که مصطفی را، دسته گلش را سرباز زینب کرده. یاد خنده، چهره، قد و بالای فرزند جوانش که می افتد دلتنگ میشود، میگوید: “به هر حال طاقت دوریاش را ندارم. شیربرنج خیلی دوست داشت. غذای مورد علاقهاش بود. روزهایی که شیربرنج درست میکردم وقتی به خانه میآمد بو میکشید و با خوشحالی میگفت: مادر دستت درد نکند شیربرنج درست کردی. اگر بعد از وقت غذا به خانه میآمد حتما میگفت مادر برای من هم گذاشتی یا نه؟
یاد شهید با صلوات❤️