📝 خاطـره ای بسیار زیبا از …
🌹شهید دڪتر مصطفے چمران🌹
یادم مےآید مادرم به سختے مریض و در بیمارستان بسترے بود . بہ اصرار مصطفے تا آخرین روز در ڪنار مادرم و در بیمارستان ماندم . او هر روز برای عیادت بہ بیمارستان مےآمد . مادرم به مصطفے مےگفت : همسرت را بہ خانہ ببر . ولے او قبول نمےڪرد و مےگفت : باید پیش شما بماند و از شما پرستارے ڪند .
بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتے مصطفے بہ دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانہ خودمان برویم ، مصطفے دستهاے مرا گرفت و بوسید و گریہ ڪرد و گفت : از تو بسیار ممنون هستم ڪہ از مادرت مراقبت ڪردے . با تعجب به او گفتم : ڪسے ڪہ از او مراقبت ڪردم مادر من بود نہ مادر شما … چرا تشڪر مےڪنے ؟!
[[او در جواب گفت : این دستها ڪہ بہ مادر خدمت مےڪنند براے من مقدس است . دستے ڪہ براے مادر خیر نداشتہ باشد ، براے هیچ ڪس خیر ندارد و احسان به پدر و مادر دستور خداوند است .]]
✍ راوے همسر شهیـد
#شهیــددڪترمصطفےچمران
#خـاطرات_نـاب
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم بختياري سفلي در 1395/12/23 ساعت 09:49:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |