حاج احمد متوسلیان
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم بختياري سفلي در 1397/04/13 ساعت 09:10:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مريم بختياري سفلي در 1397/04/13 ساعت 09:10:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1397/04/13 @ 09:53:23 ب.ظ
رحیمی [عضو]
«گر کشته و گر اسیری ای احمد!
در خاطر من نمیری ای احمد!
تا چرخ به دور خویش میچرخد
بر مصر دلم امیری ای احمد!
ای یک تنه از هزاران افزونتر!
اسب تو ز صد سوار افزونتر!
از ناله هر چه لاله، دل خونتر
آلاله از بهار افزونتر!
ای با نفس امام خو کرده!
زان رایحه کسب آبرو کرده
سرمست ز باده کلام او
توفیق شهادت آرزو کرده
یک قوم تو را شهید میخوانند
یک قوم تو را اسیر میدانند
اما چه کنم؟ که ناجوانمردان
تصویر تو را ز خویش میرانند
ای بلبل در چمن نگنجیده!
ای یوسف در وطن نگنجیده!
ای نور دو چشم پیر کنعانی!
زندانی در بدن نگنجیده!
تو کیستی؟ آن که نور نوشیده
پیراهنی از حضور پوشیده
تندیسه غیرت و جوانمردی
بر ظلمت شام غم خروشیده
من کیستم؟ آن که در وطن مانده
در بند حجاب خویشتن مانده
چشمی به در امید خشکیده
در حسرت بوی پیرهن مانده
ای زمزم کوثری! مرا دریاب
وی پنجه حیدری! مرا دریاب
دستان من هر تپش عطش دارد
وی لطف برادری! مرا دریاب
دریاب که بیتو سخت درماندم
در مصر غم تو در به درماندم
از پیرهنت حوالتی بفرست
بیبرگ عبور، پشت در ماندم
ای جبهه به خاک جبههها سوده
در معرکهها دمی نیاسوده
وی اسوه استقامت و ایثار
در مصر شکنجهها نفرسوده
ای گمشده حصار پیچیده
وی ماه به شام تار پیچیده!
دستان کدام فتنه رویت را
در پردهای از غبار پیچیده»
1397/04/14 @ 09:46:48 ق.ظ
احسنت عالیه شعر مال خودتونه