شهید جواد جهانی راوی همسرشهید


در تلفنم، نام همسرم را
با عنوان #شهیدزنده ذخیره کرده بودم. یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد!
به ایشان گفتم:
آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم
و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده ای
قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد
و گفت: شماره اش را بگیرم
وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان “شریک جهادم و مسافر بهشت”
ذخیره کرده بود

گفت: از اول زندگی شریک هم بوده ایم
و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش ترین دارایی ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم.
آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود
که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم
شام غریبان امام حسین علیه‌السلام بود
که در خیمه محله مان شمع روشن کردیم ایشان به من گفت دعا کنم تا بی بی زینب قبولش کند
من هم وقتی شمع روشن می‌کردم،
دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،
من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت الشهدا قرار دهم
شهید جواد جهانی
راوی همسر شهید

یا هادی الامم 


بسم الله الرحمن الرحیم

سعید دربان متوکل
مامور شده بود که شبانه
خانه ات را غارت کند
به خانه ات که رسید نردبان گذاشت
روی بام خانه رفت
توی تاریکی دنبال جای پا می گشت
که از بام پایین بیاید
کسی به اسم صدایش زد
صدای مهربان شما بود
گفتی : سعید!
تاریک است
صبر کن برایت چراغ بیاورم

آقا جان !برای ما هم چراغ بیاورید
تاریک است راه …
#امام_هادی‌ع?

سالروز شهادت دهمین پیشوای شیعیان جهان امام هادی علیه السلام تسلیت باد 


? سالروز شهادت دهمین پیشوای شیعیان جهان امام هادی علیه السلام تسلیت باد ?
صلوات خاصه امام هادی علیه السلام:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِیِّ الْأَوْصِیَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِیَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّینِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِینَ اللَّهُمَّ کَمَا جَعَلْتَهُ نُورا یَسْتَضِی‏ءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِیلِ مِنْ ثَوَابِکَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِیمِ مِنْ عِقَابِکَ وَ حَذَّرَ بَأْسَکَ وَ ذَکَّرَ بِآیَاتِکَ وَ أَحَلَّ حَلالَکَ وَ حَرَّمَ حَرَامَکَ وَ بَیَّنَ شَرَائِعَکَ وَ فَرَائِضَکَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِکَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِیَتِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ وَ ذُرِّیَّةِ أَنْبِیَائِکَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ.

ادب


? استخدام
⭕️ هر وقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم ، میگفت:
چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی ؟
آب چکه میکرد، میگفت: اسراف حرامه !
اطاقم که بهم ریخته بود میگفت : تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه …
حتی در زمان بیماریش هم تذکر میداد
تا اینکه روز خوشی فرارسید؛ چون می بایست در شرکت بزرگی برای کار مصاحبه بدم.

با خود گفتم اگر قبول شدم ، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو ، ترک می‌کنم! ?

☢ صبح زود حمام کردم ، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بهم پول داد و با لبخند گفت: پسرم!
1- مُرَتب و منظم باش؛
2 - همیشه خیرخواه دیگران باش
3- مثبت اندیش باش؛
4- خودت رو باور داشته باش؛

? توی دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!☹️

? با سرعت به شرکت رویایی ام رفتم.

وقتی به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود!
به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته ، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله …

اومدم تو راهرو ، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده ، یاد پند پدرم افتادم که میگفت: “خیرخواه باش” ؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیوفته!

از کنار باغچه رد میشدم ، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو ، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه ؛ لذا شیر آب رو هم بستم ..‌.

? پله ها را بالا میرفتم ، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد ، لذا اونارو خاموش کردم!

به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه
چهره و لباسشون رو که دیدم ، احساس خجالت کردم ؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربی شون تعریف میکردن!
عجیب بود ؛ هر کسی که میرفت تو اتاق مصاحبه ، کمتر از یک دقیقه میامد بیرون!

با خودم گفتم : اینا با این دَک و پوزشون رد شدن ، مگر ممکنه من قبول بشم؟عُمرا !!! ?

بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن!
باز یاد پند پدر افتادم که “مثبت اندیش باش” ، نشستم و منتظر نوبتم شدم
اون روز حرفای بابام بهم انرژی میداد

توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن.

وارد اتاق مصاحبه شدم ، دیدم 3 نفر نشستن و به من نگاه میکنند.

یکیشون گفت :خب از چه روزی میخوای کارتو شروع کنی؟!

یه لحظه فکر کردم داره مسخره ام میکنه !

یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده ام

? یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!!! ?

با تعجب گفتم: هنوز که سوالی نپرسیدین؟!
گفت: چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود.

با دوربین مداربسته دیدیم ، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا ، نقصها رو اصلاح کنی …
در اون لحظه همه چی از ذهنم پاک شد! کار ، مصاحبه ، شغل و …

هیچ چیز جز صورت پدرم رو ندیدم…

کسی که ظاهرش سختگیر اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری… کسی که سعی داشت همیشه ما رو مودب بار بیاره…

#ادب

چرا گاهی ...


* *:
✨﷽✨

✅ چرا گاهی بی دلیل دلمان میگیرد

✍️جابر جُعفی می گوید: در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم، ناگهان دلم گرفته شد، از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: یابن رسول الله! گاهی بدون مقدمه و بی دلیل اندوهگین می شوم، به گونه ای که اثرش در چهره ام آشکار می گردد، بی آنکه مصیبتی به من برسد یا چیز ناراحت کننده ای به سراغم آید، ؟رازش چیست؟

امام باقر (علیه السلام) فرمود: آری ای جابر! خداوند انسانهای با ایمان را از سرشت بهشتی بیافرید و نسیم روح خویش را در بین آنها جاری نمود. به همین خاطر مؤمن برادر مؤمن است، روی این اساس، اگر در شهری به یکی از ارواح مؤمنان آسیبی برسد، روح دیگر نیز اندوهگین می شود، زیرا بین روح های مؤمنان، ارتباطی وجود دارد.. امام باقر علیه السلام با این بیان، آموخت که اگر انسان از ناراحتی مؤمنان دیگر، ناراحت نشود، در ایمان او نقص و نارسائی وجود دارد، پس مؤمنان باید به گونه ای باشند که از ناراحتی هم با خبر شده و در رفع آن بکوشند.

? پیوست: یکی از دلایل دلگیر بودن غروب جمعه هم همین است،چون نامه اعمال مومنین به اقا امام زمان عج عرضه میشود و حضرت از اعمال ناشایست و گناهان مومنین اندوهگین و غصه دار میشوند. ناراحتی و اندوه حضرت بر دل مومنین هم اثر می‌گذارد و بدون آنکه بدانند چرا،غروب جمعه دلشان میگیرد..

? آقا تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر میشود…

? اصول کافی، باب اخوة المؤمنین ج2 ص 166
? الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم ?